کادوهای مهشید
یادم رفت بگم اون ماشینی که سوار شدی و باهاش کیف میکنی کادوی آقاجونه واسه تولدت اون لباس خوشگل با کفشا هم کادوی مادر جونه اون عروسک هم که رفتی تو نخش و داری چشمشو در میاری هم کادوی خاله جونه داییا هم نبودن ولی زندایی بود و برات دکوری خوشگل خریده بود دایی جوادم برات لباس خریده بود ولی چون زندایی هم بخاطر پسر دایی سبحان حال نداشت نتونستن بیان و ما جاشون رو خالی کردیم انشالله سال بعد که سبحان هم بدنیا بیاد میاد تولد دوسالگیت فدای سبحان بشه عمه ش واما کادوی منو بابایی...........سه تا النگو برات خریدیم خیلی هم به دستت میاد ماشالله مبارکت باشه ...
نویسنده :
مامانِ مهشید
6:26
تولد یک سالگی مهشید نازم
دختر قشنگم تولد یک سالگیت مبارک انشاالله که هر سال بزرگ و بزرگتر میشی و منو بابایی هم برات تولد میگیریم و تو رو که تموم زنگی مایی رو با عشق نگات میکنیم هر یک نفسی که میکشی یه دنیا بهم میدی ...
نویسنده :
مامانِ مهشید
6:21
بدون عنوان
چالوس
عاشق رودخونه شده بودی گل مامان کنار دریا اینجا هم تلکابینه نمک آبروده،عاشق تلکابین شده بودی اینم جنگل نمک آبرود ...
نویسنده :
مامانِ مهشید
8:04
شیطونی در آشپزخونه
کلوچه مامان،حواسم نبود وقتی اومدم دیدم کشوهای کابینتو ریختی بیرون ،کبریتم داشتیم همه رو خالی کردی،چه ذوقی هم داشتی ...
نویسنده :
مامانِ مهشید
13:43
آش دندونی مهشید خانوم
اینم لباسی که مادر جون خودش دوخته برات ،به مناسبت جشن دندونیت اینجا هم بعداینکه آش دندونیتو خوردی خودت افتادی رو مبل و خوابت برد مامانی فداااااااااااااااات بشه ...
نویسنده :
مامانِ مهشید
14:29