مهشیدمهشید، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

وروجکِ مامان

سیزده بدر 94

قربونت برم داشتی پفک میخوردی اما چون برات ضرر داره نذاشیم یه عکس برا یادگاری گرفتیم این سیخ هم خاله  به عشقت  درست کرده حرف اول اسمت ...
14 فروردين 1394

عید

دخترم عید رو خونه ی  پدرو مادر بابایی در مشهد گذروندیم 25 اسفند راه افتادیم تا 10 ام فرودین اونجا بودیم  اینور تهران هم مادرجون و آقاجون هم دلشون خیلی برات تنگ شده بود حسابی واما این مدت که مشهد بودی  بین 8 نوه ی دیگه حسابی شیطونی یاد گرفتی و شلوغ شدی دیگه همون مهشید نیسی بغل نمیشینی و فقط چهاردستو پا میری اونم به صورت حرفه ای چندتا عکس میزارم از عید امسال البته اصلا وقت نداشتم عکسای قشنگی با لباسای خوشگلت بگیرم همش مهمون خونه بابابزرگت میومد ویا ما در حال مهمونی و گردش بودیم بازم ببخش مهشید خانوم با تبلت پسر عمه ات بازی میکردی خیلیم خوشت اومده بود ...
14 فروردين 1394

سال نو مبارک

سلام میدونم خیلی دیرشده اما سال جدیدرو تبریک میگم امیدوارم بهترین روزارو تجربه کنید ببخش دختر نازم نشد وبتو به روز کنم چون قبل از چهارشنبه سوری رفتی مسافرت دسترسی به نت نداشتم . هم که زیاد نمیتونم آپ کنم چون سرگرم جابجایی به خونه ی جدیدمون هستیم خونمونو فروختیم و یه خونه ی جدید خریدیم دخترم ببخش مامانو انشالله خونه جدیدمون که رفتیم جبران میکنم   ...
14 فروردين 1394

تلاش برای رفتن به آشپزخانه

مهشید در حالِ  چهاردستو پا برای رفتن به آشپزخانه یه دست بالا یه دست پایین گذاشتی تا تکیه گاهت بشه دو تا دستاتم گذاشتی بالا یه نگاه به دوربین     و بالاخره به مقصد رسیدی خسته نباشی فداتشم ...
21 اسفند 1393

مهشیدوجوجو

عزیزدل امروز دایی جلال اومده بود تورم نیم ساعت با خودش برد بیرون پارک توهم ذوق زده بودی بغل مانمیومدی خلاصه دایی رفتو بعد 1 ساعت بازم اومد اینبار برات یه جوجه خریده بود فقط برا اینکه عکس العملتو ببینه توهم اولش دهنتو بردی جلو  جوجو هم نوک زد گریه کردی خلاصه این جوجه اهدایی از طرف دایی جون دستشون درد نکنه ...
21 اسفند 1393

مهشیدو اسباب بازی ها

سلام گلِ قشنگِ خاله امشب خونتون بودیم کلی شیطونی کردی چهاردستو پا خیلی راحت میری نمیتونیم کنترلت کنیم ، هم خوشحالیم که میتونی حرکت کنی هم ناراحت که به همه چیز دست میزنی وکنجکاوی میکنی یکم سخته اما خداروشکر ...     ...
21 اسفند 1393

(*

فداتشم من تازگیا یاد گرفتی یکم رو پاهات بدون کمک وایسی خیلی دوس داری اما یهو تعادلت رو از دست میدی ، وروجکِ خاله خیلی دوستت دارم قربون پاهات برم من ...
18 اسفند 1393